چگونه نرم افزار ایرانی شبیه سازی SUT CAST به دنیای تکنولوژی صادرشد؟
به یاد دارم در ایام نوجوانی با عشق و علاقه ای وافر و وصف ناشدنی هر کجا بودم خود را به برنامه رادیویی " گفتگو" با اجرای زیبای دکتر اسماعیل میرفخرایی می رساندم که همیشه با بزرگی از مفاخر ایران زمین به گفتگو می نشست تا سخنان شیرین تر از جان ایشان را بشنوم. آرزویم این بود که روزی با یکی از این مردان و زنان اساطیری هم سخن شوم، بزرگانی چون پروفسور حسابی و دکتر کامران وفا.
در آغازین روزهای شروع به کار نشریه، دست تقدیر مرا بدان سو برد تا از اهالی دانش و فن، بالابلند مردی از جنس پولاد پر " دوام " و با صلابت که در دهه هشتم عمر پر افتخار خویش مالامال از شور و انرژی در صنعت و دانشگاه مشغول افتخار آفرینی است را به ملاقات بنشینم، دکتر پرویز دوامی. چنان فروتن و متواضع که شاید گمان نبری در پس تبسم مهربان همیشگی، کوهی از دانایی و توانایی نهفته است.
عضویت پیوسته در فرهنگستان علوم، دریافت مدال طلا از سازمان جهانی مالکیت معنوی سازمان ملل متحد WIPO جهت تهیه و توسعه نرم افزار شبیه سازی، دریافت نشان درجه یک دانش در دوره های قبل و بعد از انقلاب، معرفی به عنوان چهره ماندگار، پدر متالورژی ایران و مدیریت بنیاد علوم کاربردی رازی شاید تا حدودی معرف بخشی از وسعت دانش، همت و اندیشه های ناب ایشان باشد.
-
آقای دکتر دوامی از خود و سوابق تحصیلی و کارتان بفرمایید.
در سال 1320 در تهران به دنیا آمدم. پدرم کارمند دولت بود و هم در روزنامه صدای ایران کار می کرد. در آن زمان اکثر ایرانیان با مشکلات معیشتی روبرو بودند، به همین دلیل من از سنین نوجوانی کار می کردم و بخش زیادی از هزینه زندگی شخصی خود را تامین می کردم.
برای آنکه فرزندان زودتر وارد بازار کار شوند، پدرم پیشنهاد کردند به هنرستان تهران بروم و حرفه ای یاد بگیرم.
من دوره سه ساله هنرستان تهران را در رشته اتومکانیک گذراندم و مدرک دیپلم فنی گرفتم، یعنی سه سال در دبیرستان و سه سال در هنرستان. چون کار می کردم اکثرا سه روز آموزش کارگاهی را غیبت داشتم.
در سال اول تحصیل در هنرستان مسئله عدم امکان تحصیل دانشگاهی برای فارغ التحصیلان هنرستان ها مرا بسیار رنج می داد.
در همان سال دانشگاه پلی تکنیک اعلام داشت فارغ التحصیلان هنرستان ها چنانچه در کنار دیپلم فنی، دیپلم ریاضی هم بگیرند می توانند بدون کنکور و مستقیما وارد رشته های مختلف مهندسی این دانشگاه شوند. این مسئله روزنه ای بود برای من و تعدادی از هم کلاسی ها ، به همین دلیل من در کنار کار و تحصیل هنرستان در کلاس های شبانه مدرسه هدف شرکت می¬کردم. لذا همزمان با دیپلم فنی، دیپلم ریاضی در سیستم متفرقه را دریافت داشتم و توانستم به دانشگاه پلی تکنیک وارد شوم. تعدادی از دوستان آن زمان من و مدیران و مهندسان فعلی وارد این دانشگاه شدند.
-
از چه زمانی شروع به تدریس کردید؟
در همان سال با توقف فعالیت هنرسرای عالی به عنوان متولی تربیت دبیر فنی، دانشسرا ی عالی صنعتی جایگزین آن شد که سپس به دانشگاه علم و صنعت ایران تغییر نام داد. در سالی که من دیپلم فنی و ریاضی گرفتم، دانشسرای عالی اعلام نمود فارغ التحصیلان هنرستان ها می توانند در کنکور این دانشگاه شرکت کرده و پس از اتمام دوره با تعهدی که قبلا داده بودند، دبیر فنی شوند.
من چون علاقمند به حرفه معلمی بودم، پس از قبولی در کنکور وارد این دانشگاه شدم. قرار بود در سال آخر تحصیل چند ماهی در یکی از هنرستان¬ها کار آموزی کنم. مرا به هنرستان تهران به بخش کار گاه ها معرفی کردند. پس از چند روز کار در کارگاه ها از مدیر هنرستان تهران خواهش کردم علاوه بر کارگاه در کلاس درس، ریاضی هم شرکت کنم. مرا به یکی از دبیران با سابقه ریاضی هنرستان معرفی کردند.
پس از شرکت در کلاس ایشان درهمان جلسه اول از دبیر مربوطه درخواست کردم آیا می توانم در برخی از جلسات ریاضی تدریس کنم تا اشکالات ارایه درس من معلوم شود و بتوانم از راهنمایی ها و تجربه ایشان بهره گیرم، خیلی غیره منتظره گفتند: "جلسه بعد شما تدرس کنید." دیگر تا انتهای دوره کار آموزی تدریس این کلاس را بر عهده من واگذار کردند.
من از همان زمان به بکارگیری عنوان علوم خیلی توجه داشتم. شاید انتخاب نام "بنیاد علوم کاربردی رازی" از همین احساس ناشی شده باشد.
چون درس آن روز مشتق گیری بود برای جلب توجه هنر جویان ابتدا این مسئله را مطرح کردم که اگر بخواهیم از یک استوانه با ابعاد معلوم کره ای با شعاع مشخص از طریق ماشین کاری بسازیم که حداقل براده برداری لازم باشد، چگونه عمل می کنیم؟ در حقیقت پاسخ این مسئله با یک مشتق گیری انجام می شد. این نحوه تدریس در دوران کارآموزی بسیار مورد توجه هنرجویان و دبیران ریاضی هنرستان قرار گرفت.
پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه به هنرستان نمونه نارمک که بخشی از دانشسرای عالی صنعتی بود رفتم. محل کار من به عنوان دبیر فنی کارگاه ریخته گری بود به این صورت که چند روز یا هفته را در کارگاه بودم، اما تنها راضی به این کار نبودم .لذا به مدیر هنرستان مراجعه کردم و درخواست نمودم در کنار مسئولیت کارگاهی، تدریس دروس فیزیک هنرستان را هم به من واگذار کنند. از این پیشنهاد استقبال شد و دو سال این وظیفه را انجام می¬دادم . کلاس های من 50 هنرجوی مشتاق و در عین حال شیطان داشت، با همه آنها به نوعی دوست شدم و لذا کلاس هایم با شور و هیجان و در محیطی صمیمی برگزار می شد.
-
روش آموزش شما در دانشسرا چگونه بود؟
در همان روزهای اول متوجه شدم یادگیری علوم بدون انجام تجربه بسیار سخت و با بهره وری کم است. به همین دلیل تصمیم گرفتم برای برخی از مبانی فیزیک نظیر مکانیک، سطح شیب دار و موارد مشابه، وسایل تجربه ضمن درس را فراهم کنم. چون در کارگاه هم کار می کردم، علاوه بر تجربیات صنعتی خودم کمک زیادی نیز توسط همکاران فنی برای ساخت این ابزارها دریافت داشتم ولی از پیشرفت ساخت وسایل آزمایشگاهی راضی نبودم .
چون رئیس دانشسرای عالی و هنر سرای عالی که هنرستان نمونه هم جزئی از آن بود، مرحوم آقای دکتر هنربخش که فیزیکدان بود، به ایشان مراجعه کردم و درخواست کردم امکانات بیشتری در این راستا در اختیار من قرار دهند. دکتر هنربخش استقبال کرد و نامه ای به همه کارگاهها نوشت که متن آن همیشه در ذهن من باقیست. نوشته به این صورت بود: " همانطور که قبلا گفته ام انجام هر کاری در کارگاهها منوط به اجازه من است اما در این مورد بخصوص برای انجام کارهای آقای مهندس دوامی نیازی به اجازه من نیست." این توجه باعث شد در طول ترم درس فیزیک یک آزمایشگاه کوچک در کلاس درس بوجود آید. در یکی از جلسات آقای دکتر هنربخش بدون اطلاع قبلی وارد شدند. وقتی ارائه درس را به همراه تجربه¬های مربوطه دیدند، سیصد هزار تومان آن زمان را در اختیار من قرار دادند؛ همچنین سه سالن بزرگ تا آزمایشگاه های الکتریسیته، نور و حرارت را برای هنرستان بسازم. این آزمایشگاه ها ظرف دو تا سه سال ساخته شد. دو لیسانس فیزیک برای اداره آنجا استخدام شدند و من نیز مدیریت آزمایشگاهها را عهده دار شدم. چند سال بعد این هنرستان منحل شد یا به جای دیگری انتقال یافت.در بازدیدی که چندی پیش از دانشگاه علم و صنعت ایران داشتم، این آزمایشگاه ها مورد استفاده دانشجویان قرار داشت.
-
برای تحصیل در خارج از کشور چه زمانی اقدام کردید؟
در آن سالها قانونی وجود داشت که شاگردان اول دانشگاه برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام می شدند. من چون شاگرد اول دانشکده بودم قرار شد به دانشگاه فنی استکهلم در سوئد بروم و دکترای خود را در زمینه آهن و فولاد دریافت کنم. در همان سالها ایران در تدارک ایجاد مجتمع ذوب آهن اصفهان توسط اتحاد جماهیر شوروی بود. چون درسها و کلاس¬ها به سوئدی برگزار می شد من آموزش این زبان را هم کم و بیش شروع کردم . تدریس فیزیک و ایجاد آزمایشگاه های فیزیک مانع از پیگیری بورسیه خارج از کشور من شد. چون به اوضاع احوال کشور نا آشنا بودم و نگاهی ایده آل گرایانه به روند فعالیت های اجتماعی در ایران داشتم، هر از گاهی به مدیر کل اعزام دانشجو تلفن می زدم و از تاخیر کارهایم توسط این سازمان گله می¬کردم. ایشان اکثراً می¬گفتند، شما بایستی حضوراً به ما مراجعه کنید. روزی به این سازمان مراجعه کردم و به اتاق مدیر کل رفتم و از ایشان گله کردم که چطور می خواهند من کارم را رها کنم و به دنبال بورسیه خود باشم. به ایشان گفتم شما بایستی ما جوانان را به متعهد بودن به کارمان تشویق کنید، چطور می گویید تلفنی نمی توانید پاسخگو باشید. ایشان نامه ای به وزیر آموزش و پرورش به این مضمون نوشتند: "آیا بهتر نیست به جای اعزام ایشان به خارج، چند آموزگار برای روستاهای کشور استخدام کنیم." پاسخ نیز چنان شد که بورسیه من از بین رفت.
-
از تحصیل تان در خارج بفرمایید و چگونه وارد دانشگاه صنعتی شریف شدید؟
دانشگاه صنعتی شریف یا آریامهر سابق تازه تاسیس شده بود. نه ساختمانی و نه دستگاهی وجود داشت. قرار بود این دانشگاه بر اساس الگوی امپریال کالج لندن یا MIT آمریکا، پیشتاز توسعه تکنولوژی و حمایت کننده صنایع و کمک موثری برای صنعتگران کشور باشد.
دانشگاه دارندگان مدرک دکترا و مهندسی (فوق لیسانس) دانشگاه های معتبر جهان را استخدام می کرد. مهندسان به عنوان مربی و دارندگان دکترا بدون تجربه به عنوان استادیار و اساتید ایرانی شاغل در دانشگاه های خارج نیز استخدام می شدند. تنها استثناء برای فارغ التحصیلان شاگرد اول دانشگاه های داخلی این بود که به عنوان دستیار آزمایشگاه ها به خدمت گرفته می شدند تا پس از 4 سال خدمت برای دکترا به دانشگاه های خارجی اعزام شوند.
برنامه ریزی دانشکده و تدریس برخی از دروس، توسط اساتید خارجی و به زبان انگلیسی انجام می شد. دانشکده های مختلف دانشگاه آریا مهر بر حسب توافقات دانشگاه ها با برخی از دانشگاه های معتبر خارجی نظیر امپریال کالج لندن،MIT و غیره ارتباط داشتند. یکی از اساتید خارجی، پروفسور الوود رییس دانشکده متالورژی دانشگاه استراید کلاید گلاسکو بود. برنامه ریزی درسی دانشکده متالورژی ما اصولا توسط ایشان نوشته شد و استادانی چون آقایان دکتر مجاب، دکتر پور آذرنگ و دکتر کوکبی از این دانشکده دکترای خود را دریافت کردند.
-
جناب آقای دکتر شما به عنوان یکی از اساتید پر کار دانشگاه صنعتی شریف هم در دانشگاه به گونه آکادمیک و تحقیقاتی تلاش میکنید و هم از سالیان دور در صنعت ایران شناخته شده هستید. لطفاً کمی از ارتباط این دو حوزه برایمان بگویید.
واقعاً در طول سالیان نخست فعالیت، همواره مواجه با مراجعه تعداد بیشماری از صنعتگران ایرانی بودیم که می آمدند و می رفتند و ما با همان تجربه کمی که داشتیم به آنها کمک می کردیم. من در طول این مدت دستیار پروفسور الوود بودم. از این مرد بزرگ و انسان شریف بسیار آموختم. در آن زمان در زمینه متالورژی دو مرکز قابل توجه وجود داشت، یکی کارخانجات راه آهن که به تازگی یک کوره قوس الکتریک 3 تنی راه اندازی کرده بودند برای ذوب فولاد، و یک کوره کوپل برای ذوب چدن و قورخانه دارای یک کوره کوپل . اکثراً ما به راه آهن می رفتیم و از بخش های مختلف کارخانجات آنها بازدید می کردیم. من از ایشان خاطره های زیادی دارم. شاید ذکر چند مورد از ایشان برای جوانان ما مفید باشد. ایشان می گفتند: "بهترین تحقیق آن است که در ادامه کار دیگران باشد." بر خلاف آنچه که برخی برای تشریح کارهای خود از واژه اولین بار و نظایر آن استفاده می کنند. با این مفاهیم، انسان یاد گیرنده و سازمان یاد گیرنده را یاد می داد. اگرچه نوآوری و نظام ملی نوآوری زیربنای ایجاد همه جوامع توسعه یافته است، اما نوآوری خود به دو دسته تقسیم میشود: نوآوری سازنده یعنی اقدام یا فرآیندی که بر اساس تجربیات و دست آوردهای گذشته بنا شده و چیزی بر آنچه که بوده افزوده شده؛ و نوآوری تخریبی، یعنی نفی دست آوردهای گذشتگان و انجام کاری نو بدون توجه به آنچه که در حقیقت میراث مشترک بشری است.
روزی به راه آهن رفتیم در آنجا یک مجسمه برنزی از یک شیر ساخته بودند. پروفسور از مسئول بخش سوال کرد، وزن این مجسمه چقدر است؟ پاسخ دادند حدود 4 تا 5 تن. پروفسور گفت منظور شما 50 کیلوگرم است یا 100 کیلوگرم؟! باز پاسخ همان 4 تا 5 تن بود. اگر به فناوری مجسمه سازی و تاریخ این هنر نگاه کنید، یکی از مهمترین مهارت های مجسمه سازانی چون میکل آنژ و داوینچی، ساخت مجسمه هایی توخالی با ضخامت کمتر و کمتر بوده است. شاید فیلم ساخت مجسمه اسب مشهور داوینچی در میلان را دیدهاید که چقدر حرارت مذاب را بالا می بردند تا ضخامت های نازک¬تر را بوجود آورند. پروفسور فکر نمی کرد مجسمه، توپر تولید شده است. وقتی من این موضوع را به ایشان گفتم، بجای اظهار فضل یا انتقاد از مسئول این بخش گفت: " شما ملت ثروتمندی هستید" که دوست ما در آن کارگاه بسیار خوشحال شد و پاسخ داد که بله ما ایرانی ها ملت ثروتمندی هستیم. اصولا ایده ایجاد هر فناوری، مرزهای جغرافیایی نمی شناسد. من در طول سالیان کار در دانشگاه صنعتی شریف، توسط دانشجویان ایرانی با استعداد که خلاقیت بالایی دارند، برخی از فناوریها را مورد تجربه و آزمون قرار دادم که بعدها در جهان شناخته شد. مهمترین آنها فرایند مخلوط جامد مایع، یا تولید چدن نشکن با دمش گازهای بی اثر و تولید انواع کامپوزیت ها و غیره است.
اما هرگز به دلیل عدم وجود جایگاه مناسب صنعت و توسعه، در ایران کاربردی نیافتند و سپس در کشور های صنعتی پیشرفته شناخته شدند و توسعه یافتند.
-
شما از معدود استادانی هستید که در صنعت ایران نقش فعال و موثری دارید. لطفاً از سالهای ورودتان به صنعت بفرمایید.
در زمان انقلاب فرهنگی با تعطیلی سه ساله دانشگاهها، یا باید می رفتیم یا می ماندیم. خوب ما انگیزه داشتیم بمانیم. مثل آقای دکتر فاضل که گفتند نور معنویت را اینجا دیدیم. عاشق این بودیم که در کشور بمانیم و کار کنیم.
خانه من دو اتاق داشت. میکروسکپی خریدم و در یکی از اتاق ها نصب کردم. همسرم شیمی می دانست. من با مراجعه به واحدهای صنعتی که می شناختم، کار می گرفتم. همسرم نیز هم کارهای خانه را انجام می داد و هم نمونه های متالوگرافی را آماده می کرد.
پس از مدتی یکی دو نفر از همکاران به من پیوستند. لذا چون سرمایه نداشتم، جناب آقای مهندس پاینده دبیر و یکی از بنیان گذاران جامعه ریخته گران ایران و از خدمتگزاران صنایع کشور، آقای مهندس مرتضی مرادی را راضی کردند که جایی در شرکت خود به ما بدهند تا در ازای خدمات مشاوره ای، ما از این مکان استفاده کنیم. ایشان نه تنها به ما جا دادند بلکه همه امکانات خود را در اختیار ما گذاردند و به این ترتیب با حضور 6 نفر، مرکز پژوهش متالورژی رازی بوجود آمد که همیشه ما یاد و خاطره خدمات این مرد بزرگ را ارج می نهیم و به داشتن چنین مرکز بزرگ پژوهشی و خدمتگزار صنایع و آموزش عالی کشور مباهات می کنیم.
-
قدری درباره نرم افزار شبیه سازی SUT CAST توضیح فرمایید.
زمانی که خارج از کشور مشغول تحصیل و کار بودم ایده طراحی یک نرم افزار شبیه ساز ریخته گری ایرانی در ذهنم شکل گرفت. اوایل انقلاب این پروژه را در دانشگاه صنعتی شریف تعریف کردم و پس از بازگشایی دانشگاه ها آنرا توسعه دادم. دانشجویان مختلف با تخصص-های گوناگون شامل ریاضیات، مهندسی مکانیک، مهندسی متالوژی و ... در مقاطع لیسانس، فوق لیسانس و دکترا در سالیان متمادی روی این پروژه کار کردند و با گذشت زمان این پروژه توسعه یافت.
نرم افزار شبیه سازی ریخته گری SUT CAST مخفف Sharif University of Technology Casting است؛ که وظیفه آن شبیه-سازی کلیه فرآیندهای ریخته گری است. اولین نسخه این نرم افزار در سال 1371 به صنعت معرفی شد. جالب است بدانید در آن سال ها هنوز استفاده از کامپیوتر در صنایع داخلی متداول نبود و ما مجبور بودیم نرم افزار را به همراه کامپیوتر به مشتریان تحویل دهیم.
-
چگونه این نرم افزار وارد خودروسازی شرکت پورشه شد؟
آقای دکتر بابایی پروژه های لیسانس تا دکترای خود را در زمینه همین پروژه شبیه سازی با بنده گذراندند. بعدها ایشان به شرکت Farsund Aluminium Casting رفتند که ریخته گری قطعات خودروهای پورشه عمدتاً در آن شرکت انجام می شود. در ابتدا از نرم افزار دیگری استفاده می شد. بدلیل ضعف کاربری این نرم افزارها، آقای دکتر بابایی پروژه هایی را برای توسعه SUT CAST در ریخته-گری تحت فشار پایین (Low Pressure) برای ما تعریف کردند که پس از حدود دو سال، مقایسه نتایج شبیه سازی نرم افزار ما با نتایج ریخته گری واقعی بسیار نزدیک شد و آنها متقاعد شدند با وجود نرم افزارهای قدرتمند خارجی این نرم افزار را از ما خریداری کنند. استفاده از نرم افزار ما توسط آقای دکتر بابایی در آن شرکت باعث بالا رفتن کیفیت و راندمان گردید. در ریخته گری برخی از قطعات خودروی پورشه این نرم افزار باعث کاهش هزینه چشمگیری شد. همزمان با اهداء جایزه WIPO از سازمان ملل در سال 2010 شرکت پورشه نیز این نرم افزار را به تمامی زیر مجموعه های خود الزام نمود. در حال حاضر حدود هشت سال است که با شرکت Farsund کار می کنیم و هر سال نسخه های این نرم افزار را برایشان ارسال می کنیم.
-
یکی از مشکلات ساختاری ما در کشور نبود ارتباط معنادار بین صنعت و دانشگاه است. جناب آقای دکتر با توجه به تجارب ارزشمند شما ارتباط دو حوزه صنعت و دانشگاه را چگونه ارزیابی می کنید؟
تا قبل از جنگ جهانی دوم وظیفه و هدف دانشگاه ها فقط آموزش بود. بعد از جنگ به اثر پژوهش و نقش تحقیقات در زندگی مردم و توسعه دانش بشری، توجه بیشتری نشان داده شد. نتیجه آن اضافه شدن موضوع تحقیقات به اهداف آموزش بود. ولی از سال 1980 به بعد وظیفه دانشگاه ها عمدتاً کار آفرینی است.
دانشگاه سه وظیفه عمده دارد: آموزش دانش، آموزش مهارت، آموزش نگرش. مبانی همه کارهایی که ما انجام می دهیم آموزش دانش است که در این حوزه دانشگاه های ما جزو موفق ترین دانشگاه های جهان هستند، ولی به اعتقاد من در زمینه آموزش مهارت در گذشته بهتر عمل می شد. به یاد دارم در دانشگاه ها همیشه یک کارگاه عملی داشتیم.
در حال حاضر دنیا به آموزش مهارت توجه می کند. در دانشگاه MIT دانشجو باید به صورت اجباری مهارت های جوشکاری، تراشکاری و کارهای برقی را بیاموزد. رییس دانشگاه MIT توصیه کرده است که هر مهندس باید یک کار هنری خلاق انجام دهد تا بتواند فارغ التحصیل شود چون نمی توان هنر را از مهندسی جدا کرد. یک وجه مشترک مهندسی و هنر خلاقیت است. در دانشگاه های ما تاکید اصلی بر دروس نظری است و بیشتر کارگاه ها غیر فعال شده اند. کار مهندس نمی تواند بدون مهارت باشد. البته وظیفه اصلی آموزش مهارت بر عهده صنعت است؛ ولی عشق به آموزش بایستی در نزد دانشجویان در دانشگاه شکل بگیرد.
از سوی دیگر مهمترین وظیفه دانشگاه، دادن نگرش به دانشجو است که متاسفانه در حال حاضر این مهم انجام نمی شود.
اعتقاد من این است که نگرش مهندسین به صنعت باید درست باشد؛ وقتی شما در صنعت کار می کنید باید نگرش داشته باشید. ایزو و استانداردهایی که الان ترویج پیدا کرده اند و آزمون هایی که باید انجام شوند چقدر دقیق هستند؟ در کشور انگلستان کیفیت از دوران کودکی در وجود بچه ها نهادینه شده است. هر پرسشی از سوی فرزندان با پاسخی مناسب و منطقی والدین همراه است که باعث فهم دقیق موضوع می شود.
استنباط من این است که ما باید نگرش و اعتقاد کیفیتی پیدا کنیم. خیلی از مراکز مجوز استاندارد کیفیت ایزو 9001 دارند، در حالی که در پندارشان، گفتارشان و عملکردشان نشانی از کیفیت وجود ندارد. این نگرش باید از خانه و مدرسه شروع شود و به دانشگاه و سپس به محیط کار تسری یابد. خوب در کشور های جهان اول این فرهنگ سازی و اعتقاد به کیفیت چگونه شکل گرفت؟
وقتی آرمسترانگ به کره ماه رفت آمریکا چند میلیار دلار هزینه کرد. وقتی برگشت خانم جوان خبرنگاری از او پرسید: چرا به ماه رفتید؟ رفتید در ماه قدم بزنید و میلیون ها دلار خرج کنید؟
آرمسترانگ در جواب ابتدا پرسید خانم شما ازدواج کرده اید؟ خبرنگار پاسخ داد: "نه" آرمسترانگ گفت: شما ازدواج می کنید صاحب فرزند می شوید تمام وجودتان صرف نگهداری از فرزندتان می شود، برایش شیر و غذا فراهم می کنید. در نگاه اول می توانید بگویید این بچه به چه دردتان می خورد؟ حتی وقتی بزرگ هم شد برایتان چه می کند؟ حقیقت آن است که این فرزند در آینده با کسب دانش و تخصص جامعه بشری را خواهد ساخت. رفتن ما هم باعث دسترسی به تجارب و علوم جدیدی برای بشریت می شود؛ که آثار آن در آینده مشخص خواهد شد.
در حال حاضر در دانشگاه های مهندسی، تعداد مقالات ایران در دنیا بالاترین است. تعداد دانشجویان دکترای ما معادل کشور آمریکای 370 میلیونی است .ولی چقدر این تحقیقات در خدمت مردم فقیر بوده است؟
دانشگاه MIT دارای بیست و شش هزار واحد دانش بنیان است، که درآمد آنها چند برابر GDP کشور ماست.
دانشگاه باید دانش را از مراکز دانش بنیان گرفته و متناسب با نیازهای صنعت کاربردی کند. هدف ما بعنوان یک سازمان کوچک در حقیقت ایجاد همین ارتباط است. ما باید زمینه های توسعه پژوهش های دانشگاهی را ابتدا فراهم کرده و سپس آنها را به تولید برسانیم. اصولاً حلقه مفقوده بین پژوهش نظری، پژوهشهای توسعه ای و کاربردی کردن آنها، مدیران هستند. واژه R&D امروزه به RD&M یعنی پژوهش – توسعه و تولید تبدیل شده است. بسیاری از مراکز R&D در ایران، نه تنها بخش تولید را در نظر نمی گیرند، حتی اقدامات توسعه ای را نیز به فراموشی سپرده اند.
یکی از خصوصیات من در دانشگاه صنعتی شریف که همه می شناسند این است که من از روز اول با صنعت ارتباط داشته ام. حتی در آزمایشگاه هایی که در هنرستان نارمک ایجاد کردم، جمله ای از حکیم سخن، سعدی با خط درشت نوشته بودم: " علم بی عمل شاخه بی بری است." البته این جمله را اضافه می کنم که همیشه اینطور نیست. بسیاری از پژوهش های نظری امروز، تامین کننده نیازهای آینده ما خواهند بود.
-
راه حل شما برای برون رفت از مشکلات ساختاری صنایع و مدیریت در کشور چیست؟
من به سازمان یاد گیرنده اعتقاد دارم. در سازمان و مدیریت یادگیرنده شما باید همیشه در حال یادگیری باشید. وقتی وارد سازمان یادگیرنده می شوید، کاملاً این نگرش در آن دیده می شود. وقتی برای کیفیت، سیستمی تعریف شده باشد، باید به آن معتقد باشید. من فکر می کنم بزرگترین مشکل ما کمبود ارتباطات است. یعنی خلاء ارتباطی بزرگترین مشکل جهان سوم است.
در کشورهای جهان سوم، ارتباط علمی شایسته ای با دیگر کشورها وجود ندارد. خلاء ارتباطی دارند. یکی از عوامل نواقص توسعه صنعت در ایران نیز همین است. صنعت، موجود زنده ای است که برای رشد و ادامه حیات نیازمند توجه و تعامل سازنده با دیگران است.
شما وقتی در مجله تان این ابزارها را مطرح می کنید، سیستم های اندازه گیری را مطرح می کنید، در حقیقت این خلاء را پر می کنید. به نظر من، ما نیاز به انجام کارهای فرهنگی بیشتری از این گونه داریم. البته کارهای فرهنگی در کوتاه مدت پاسخ نمی دهند؛ بلکه باید در بلند مدت و روی نسل ها انجام شود. غرب به هیچ عنوان از لحاظ تاریخی و فرهنگی از ما جلوتر نیست. ایران پنج قرن مرکز خردورزی جهان بوده است. بنابراین سازمان یادگیرنده مفهومی است که بایستی در کشور ما شناخته شده و به کار گرفته شود.
من بر اساس دستاورد سالها تجربه، بر این باورم که هرکس بخواهد کار کند، باید خصوصیات درستکاری، تعهد، قابلیت اعتماد، ابتکار و روحیه کار جمعی را داشته باشد. این اساس یک سازمان یادگیرنده است. کیفیت باید نوآورانه و گروهی باشد؛ دیگر نوآوری فردی را قبول نمی کنند. در گذشته جایزه نوبل را یک نفر می برد و اختراعات را یک نفر انجام می داد، ولی الان اینگونه نیست. اگر طبق این عمل کنیم به مدینه فاضله می رسیم.
-
به نکته مهمی اشاره فرمودید. لطفا تاثیرات این نگرش را بر کیفیت صنایع به ویژه در حوزه صنعت آزمون و اندازه گیری بیشتر تبیین فرمایید.
در پاسخ باید عرض کنم در عصر گذشته، قدرت سخت، حاکم بود که منحصر به ابزار و ماشین ها می شد. تحولی که در عصر حاضر رخ داده است، تسلط قدرت نرم یا همان تفکر و نگرش است. در کشورهای توسعه یافته قدرت فکر، اندیشه و نوآوری عامل پیشرفت آنها می-باشد.
با این دیدگاه صرف انجام آزمون، اهمیت کمی پیدا می کند؛ باید با نگرش درست مشکل را تحلیل و برطرف نمود. به عنوان مثال یک شرکت تولید کننده پیستون خودرو، قطعه ای را برای آزمون نزد ما فرستاد. روز بعد با مدیر آن شرکت تماس گرفتم و بر مبنای آزمون-ها و تحلیل های انجام شده، مشکل قطعه را که کشیدگی در قطعه بود به او گفتم و از او خواستم که تا قالب را جهت اصلاح برایمان ارسال کند. یعنی انجام آزمون به تنهایی کافی نیست، تحلیل نتایج بسیار مهم است. یک دانشمند ژاپنی که امسال نوبل گرفته بود در سمیناری می گفت: " به پدرم گفتم که می خواهم دور از مسایل تجاری کار کنم و یک زندگی راحت و مفید برای جامعه انسانی داشته باشم. پدرم گفت بهترین راه این است که پزشکی بخوانی. به توصیه پدر جراح غده¬های سرطانی شدم و با تکنیک¬های مختلف این کار را انجام می دادم. اما بعد فهمیدم این کافی نیست؛ چون تعداد زیادی از بیمارانی که غده سرطانی آنها را خارج می کردم فوت می کردند. به این نتیجه رسیدم که باید سرطان را به صورت ریشه ای درمان کنم، پس وارد حوزه علوم شدم تا بتوانم این مشکل را ریشه ای حل کنم و امروز به خاطر تحقیقاتم جایزه نوبل پزشکی دریافت می کنم."
من همیشه خوشبین هستم به ویژه نسبت به جوانان. خیلی باهوش و با انگیزه هستند، به تازگی با خبر شدم که بودجه بزرگی برای شرکت های دانش بنیان تخصیص داده شده است. من خیلی به این شرکت های دانش بنیاد اعتقاد دارم.
البته صرف کمک های مالی کافی نیست. بایستی آموزش های لازم به آنان داده شود. تجربیات دیگران در اختیار آنها قرار گیرد. بستر لازم برای توسعه و رشد این گونه شرکت ها فراهم شود؛ و مهمتر از همه جایگاه ارزشی نقش تولید در زندگی مردم همانطوری که آموزه های کنفسیوس در تکریم تولید در ژاپن راهگشا بوده است، به درستی تفهیم گردد. بدون تردید ایجاد شرکتهای دانش بنیان در کشور گام بزرگی در توسعه اقتصادی ایران است.